داستان رست

داستان رست

در پاییز سال ۱۴۰۲ با بررسی برنامه‌های روانشناختی که در شهرهای دیگر برگزار می‌شد جای خالی چنین برنامه‌هایی را در شهر شیراز احساس کردیم، به‌خصوص آنکه در همان زمان سازمان نظام روان‌شناسی به دلیل هجوم افراد به روان‌شناسی زرد تصمیم گرفت لیستی از افرادی را که با نام روان‌شناس به ارائه اطلاعات غلط به افراد جامعه می‌پردازند در اختیار آنها قرار دهد. در همین راستا ما هم تصمیم گرفتیم همان‌طور که روان‌شناسی زرد در حال ریشه دواندن در ذهن افراد است، اطلاعات روان‌شناختی را به صورت حرفه‌ای، تخصصی و بر اساس استانداردهای علمی روز دنیا در اختیار عموم افراد جامعه قرار دهیم.

با همین هدف ساده شروع کردیم؛ واژه «رُست» را انتخاب کردیم؛ به معنای روییدن. و چه کلمه‌ای بهتر از این می‌توانست همه آنچه را که در ذهن ماست منتقل کند: کمک کنیم که آدم‌ها در لابلای دغدغه‌های تکراری زندگی روزمره اندکی بیندیشند، به امید آنکه تلنگری باشد برای جوانه زدن و روییدن.

به همین ترتیب در زمستان ۱۴۰۲ در شهر شیراز، در یکی از کافه‌های دنج شهر با یک پست ساده در اینستاگرام، اولین برنامه را شروع کردیم با عنوان مرداب رنج؛ با این موضوع که چه کنیم شبیه نیلوفری که در مرداب می‌روید از دل رنج‌هایمان رشد کنیم و ادامه دهیم. و بدین ترتیب به صورت ماهانه یک یا دو ایونت برگزار کردیم.

موضوعات هر ایونت از دغدغه‌های پرتکرار افرادی ریشه می‌گرفت که نزد ما به کلینیک‌های روان‌درمانی مراجعه می‌کردند و البته حتی گاهی از دغدغه‌های خودمان به عنوان یک انسان.

از شروع این سفر هر بار تعدادی همراه به جمع ما اضافه می‌شود؛ انگار که آدم‌ها در این شرایط پراسترس کشور به دنبال فضای امنی هستند که بدون ترس از قضاوت شدن بگویند و بشنوند، یاد بگیرند و یاد بدهند. و ما هم به عنوان برگزارکنندگان ایونت‌ها تمام تلاشمان را می‌کنیم که علاوه بر تجربیات زیسته شرکت‌کنندگان، سواد روان‌شناختی علمی خود را با زبانی ساده و خودمانی به آنها منتقل کنیم.